
10
اردیبهشت
داستانک: دعوای زن و شوهر !
مدت زمان زیادی از ازدواجشان می گذشت و طبق معمول، زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را طی می کرد.
یک روز، زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد….
مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را باعث آزارشان می شود بنویسند و در مورد آنها بحث و تبادل نظر کنند.
زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سر خود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن؛ و مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسرش، نوشتن را آغاز کرد ….
یک ربع بعد، با نگاهی به یکدیگر کاغذها را رد و بدل کردند.
مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند، اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را از او پس گرفت و پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:
مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را باعث آزارشان می شود بنویسند و در مورد آنها بحث و تبادل نظر کنند.
زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سر خود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن؛ و مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسرش، نوشتن را آغاز کرد ….
یک ربع بعد، با نگاهی به یکدیگر کاغذها را رد و بدل کردند.
مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند، اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را از او پس گرفت و پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:
««« دوستت دارم عزیزم »»»
0 دیدگاه