
مطلب : به نام آنکه از مادر مهربان تر است
بارها شنیده بودم تا پدر و مادر نشده ای، قدر پدر و مادر و زحماتی که برای بزرگ کردنت کشیده اند، را نمی دانی. حالا که سهم من از دنیای مادرانه، بیدار خوابی ها، مسوولیت ها، دغدغه ها، دلهره ها، و در عین حال لذت های منحصر به فرد و ناب است، فهمیده ام که پدر یا مادر شدن خود یک مدرسه است که در آن تو هم به اندازه فرزندت بزرگ می شوی و رشد می کنی.
بعد از مدت کوتاهی شاگردی در این مدرسه، نه تنها قدر زحمات پدر و مادرت، که حکمت های خداوند را نیز در می یابی. آن زمان که برای درمان کودک بیمارت، شربت تلخ را به او می خورانی. حتی اگر با مقاومتش روبرو شوی، گاه دست هایش را محکم می گیری، دهانش را به زور باز می کنی و شربت تلخ را در ته حلقش می چکانی. دست و پا زدن ها و گریه های کودکت، اراده تو را در خوراندن دارو به او سست نمی کند، حتی اگر از جانب وی متهم به بیرحمی و یا بی توجهی به احساساتش شوی. چرا که بهبود و رشد او آنقدر مهم است که تحمل این زجرهای موقتی را برایت آسان می کند.
یا وقتی که نوزاد شیر خواره را برای ایمن کردن در برابر بیماری های خطرناک به مرکز بهداشت می بری. صدای جیغ ها و گریه های دردناک نوزادان دیگری که قبل از دلبندت واکسن به آن ها تزریق شده است، اگر چه دلت را به درد و گاه چشمت را به اشک می آورد، کوچکترین خللی در تصمیم تو وارد نمی کند. چرا که تحمل چند دقیقه یا چند ساعت درد او بسیار آسان تر است از تحمل رنج آینده وی. حتی با دست خود نوزاد را آماده می کنی و روی تخت می خوابانی و شاهد این تجربه دردناک او می شوی.
از طرف دیگر، وقتی فرزندت را از آنچه دوست دارد، منع می کنی. خواه آن لذت خوردن سیب زمینی سرخ کرده، مرغ سوخاری یا…. در موقع سرماخوردگی باشد، خواه تماشای کارتن مورد علاقه اش در شب امتحان.
حالا بعد از چندین سال تجربه مادری جواب بسیاری از چراهایی را که از خداوند می پرسیدم و هیچ توجیهی برایش نمی یافتم، پیدا کرده ام. تمام آن محرومیت ها که بر خلاف اراده من و حتی علیرغم اصرار من سر راهم قرار می گرفت، تمام تلخی های حاصل از شربت های ناگوار وقایع روزگار که با وجود دست و پا زدن های من، در کامم ریخته شدند، تنها با هدف رشد و قویتر شدن من بود.
امروز بعد از چندین سال تجربه مادری بیشتر از همیشه به خداوند اعتماد دارم و ایمان دارم که تمام آنچه او در مسیر زندگیم قرار داده و می دهد، در راستای تعالی من بوده است. امروز بیش از همیشه خودم را به دست های مقتدرش می سپرم.
از سری نوشته های همراه ارجمند خانم زهرا لاری
0 دیدگاه