15
اردیبهشت

مطلب : من یک زنم یک حوای عاشق !

من یک زنم. در مواقع پریشانی به جای پناه بردن به غار تنهایی، به  شیوه های مختلف خودم را سرحال می آورم.

گاه به جارو پناه می برم تا حین پاک کردن آلودگی  از منزل و وسایل خانه، گرد و غبار اندوه از دل و روح خویش نیز بزدایم. به جان کاشی ها و سرامیک های کف منزل می افتم و آن ها را می سایم و برق می اندازم و احساس می کنم که این آیینه جانم است که زنگار از رخش برداشته شده است.

گاه به سراغ  شستن ظرف ها می روم، آن هایی را که می توان با مایع شست راحت می شویم، ولی آن هایی را که کدر تر شده اند، درون محلول تمیز کننده  می گذارم تا به جلا بیفتند.

وقتی به لیوان های شفاف  جلا یافته  نگاه می کنم ، انگار این قلب من است که کدورت از آن زدوده شده و شفاف شده است. گاه به آینه و میز آرایش پناه می برم. وسایلم را بر می دارم و  به سان شاعری بر روی کاغذ،  روی بوم صورتم نقاشی می کنم . گاهی سری به تکه پارچه های موجود در خانه می زنم و می نشینم پای چرخ خیاطی و از آن چه دارم چیزی خلق می کنم، لباسی برای دخترکانم، دستگیره آشپزخانه ای، عروسکی یا….

گاه نگاهی به فهرست مواد غذایی موجود در خانه می اندازم و با مواد در دسترس کیکی، دسری یا حتی غذای جدیدی آماده می کنم. گاه قلمم را بر می دارم و مینویسم ، از هر چیزی که در آن لحظه  آرام و سبکم کند. گاهی در نقش دختر بچه ای به مادرم تلفن می زنم و احوالش را جویا می شوم ، بی آن که از پریشانی خود سخن بر زبان بیاورم  و گاه در نقش مادری ، دخترانم را در آغوش می گیرم، گیسوهایشان را شانه می زنم و با گیره ای، گل سری  یا هر چیز  دیگر موهایشان را زینت می دهم.

حتی گاه وقتی هیچ یک از این ها افاقه نکرد، کیفم را بر می دارم و به خیابان می روم ، سری به مغازه ها می زنم ، چیزی می خرم؛ نانی، میوه ای ، لباسی، چسب زخمی ، .. و برمی گردم.

گاهی لباس های زیبایم  را می پوشم و با آهنگ مورد علاقه ام شروع به رقصیدن می کنم تا در لحظات اندوه به جای سر در گریبان فرو بردن ، خودم را بسط دهم. گاهی به گلدان هایم پناه می برم، برگ های خشکیده آن ها را جدا می کنم و دست مهر بر سر برگ هایشان می کشم. گاهی هم می نشینم پای میز اتو.

وقتی با حرارت اتو چروک های لباس ها را صاف می کنم ، احساس می کنم که  این روح  چروکیده من است که از زیر اتوی داغ مشکلات زندگی صاف و برازنده تر بیرون می آید.

در  نهایت بعد از انجام هریک از این کارها شاد و سرحال  دوباره به شرایط عادی بر می گردم.  من یک زنم. زنی که تجلی صفت خلاقیت خداوند در او فقط به زاییدن او خلاصه نمی شود. زنی که حتی در لحظه های اندوهش نیز سازنده است.  زنی که به جای پناه بردن به پرسه های بی هدف یا سیگار کشیدن های پی در پی، اندوهش را با خودش تقسیم می کند.

من یک زنم، تمام آن چه را گفتم با عشق و بدون منت و خستگی انجام می دهم. تنها آن چه مرا دلتنگ می کند، این است که به عنوان موجودی سطحی و ظاهر بین تلقی شوم؛ به عنوان کسی که درد را نمی شناسد و به عمق مسایل توجه ندارد. من ریشه در درد دارم ولی درد را با درد درمان نمی کنم.

آری، من یک زنم، یک حوای عاشق

از سری نوشته های همراه ارجمند خانم زهرا لاری