13
اردیبهشت

مطلب: نقدی بر مسلمانی مـــــــــــا !

“خواجه نصیر الدین ” دانشمند بزرگ روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن ناچیز می نماید و آن این است :
در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هرجماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد شمایم و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود:
 هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان ” اما ” و ” اگر”دارد .
تو را می گویند :
دروغ نگو ….. اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن … اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن … اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن … اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این ” اماها ” مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز ازخود راضی و شادمان می بیند .
در همین زمینه خواندن

منبع: ابوالحسن کسلانی, اسرار اللطیفه و الکسیله