
داستانک: داستان خرگوش و لاکپشت به سبک مدیریتی!

خرگوش از باختن در مسابقه مأيوس شد و به پيشگيري پس از عمل پرداخت(يعني به ريشه يابي علّت پرداخت) و فهميد که مسابقه را فقط به اين دليل باخته است که بيش از حد مطمئن، بيدقت و باز برخورد کرده است.
اگر خرگوش همه چيز را براي خودش بديهي فرض نميکرد، لاک پشت مسابقه را از او نميبرد. بنابر اين با لاک پشت قرار گذاشت که مسابقه ديگري بدهد. لاک پشت هم قبول کرد.
اين بار خرگوش بدون توقف از شروع تا پايان مسابقه دويد و چند مايل هم بيشتر رفت.
اگر در سازمانتان دو نفر داشته باشيد که يکي آهسته کار و روشمند و قابل انعطاف و ديگري سريع و در عين حال متکي به آنچه که انجام ميدهد حتماً فرد سريع و متکي به خود بيوقفه و سريعتر از فرد آهسته کار و روشمند از نردبان سازماني بالا ميرود.
آهسته کار و پيوسته کار بودن خوب است ولي بهتر است سريع و متکي به خود بود.
ولي قصه اينجا تمام نميشود. اين بار لاک پشت فکري کرد و متوجه شد که با اين روش راهي براي شکست دادن خرگوش وجود ندارد.
کمي فکر کرد و بعد با خرگوش قرار مسابقه ديگري گذاشت. اما در يک مسير نسبتا متفاوت ديگري.
خرگوش قبول کرد. مسابقه را شروع کردند. خرگوش با حفظ آن سرعت و چالاکي پايدارانه خود، با سرعت بسيار از جا کنده شد تا اينکه به رودخانه عريضي رسيد.
خط پايان مسابقه دو کيلو متر آن طرفتر بود.
خرگوش آنجا نشست و فکري کرد که چه کند. در اين ضمن لاک پشت آهسته رسيد و داخل رودخانه شد و شناکنان خود را به آن طرف رودخانه رساند و به پيشروي ادامه داد تا مسابقه را برد.

اگر سخن گوي خوبي در سازمان باشي مطمئن باش که ميتواني فرصتهايي خلق کني تا با ارائه آنها مديران پايينتر را قادر سازي که به شما توجه کنند.
اگر قدرت تجزيه و تحليل داري، قدري تحقيق کن، گزارش تنظيم کن و به سلسله مراتب بالا بفرست. کار کردن براساس قدرت و توانائيت نه فقط باعث ميشود که به تو توجه کنند بلکه فرصتهايي را براي رشد و ترقي ايجاد ميکند.
هنوز قصه تمام نشده
اين بار خرگوش و لاک پشت تا اندازهاي با هم دوست شدند و نشستند و قدري با هم فکر کردند. هر دو متوجه شدند که مسابقه آخر ميتوانست بهتر برگزار شود.
بنا بر اين تصميم گرفتند مسابقه آخر را تکرار کنند و اين بار به صورت تيمي حرکت کنند.
آنها شروع کردند. اين بار خرگوش لاک پشت را تا رودخانه بر پشتش حمل کرد و در رودخانه لاک پشت شنا کنان خرگوش را به آن سو رساند.
در آن طرف رودخانه خرگوش دوباره لاک پشت را بر پشتش سوار کرد و با هم به خط پايان رسيدند. هر دو از نتيجه مسابقه خيلي راضيتر از قبل به نظر ميرسيدند.
نتيجه اخلاقي اينکه: به طور انفرادي درخشيدن و يا از هسته و توان دروني قوي برخوردار بودن خوبست اما به غير از اينکه بطور تيمي کار کنيد و توانٍ دروني خود را با توانِ هسته فرد ديگر به پيش ببريد، هميشه زير سطح متوسط، عمل ميکنيد. زيرا هميشه موقعيتهايي پيش ميآيد که شما کار را درست انجام نميدهيد ولي در کار گروهي همکار ديگرتان مي تواند کار را به خوبي تمام کند.
اساساً کار گروهي در باب رهبري موقعيتي است و به فرد اجازه ميدهد که از توان درونياش براي کسب فرصتي به منظور رهبر شدن برخوردار شود. از اين قصه درسهاي بيشتري ميتوان گرفت.
توجه داشته باشيد که نه خرگوش و نه لاک پشت، پس از شکست دست از تلاش بر نميداشتند. خرگوش تصميم گرفت سختتر کار کند و پس از هر شکست به ميزان تلاشش بيفزايد. لاک پشت استراتژي خود را تغيير داد زيرا او تا آنجا که در توان داشت سخت تر کار ميکرد و در زندگي وقتي با شکست مواجه ميشد گاهي اوقات لازم بود سختتر کار کند و بر تلاشش بيفزايد. گاهي بهتر است استراتژي را عوض کنيم و استراتژي ديگري را بيازمائيم وگاهي بهتر است از هر دو استراتژي بهره ببريم.
0 دیدگاه