نقش بازاریابی عصبی در برندینگ و فروش
17
اردیبهشت

مطلب: نقش بازاریابی عصبی در برندینگ و فروش

نقش بازاریابی عصبی در برندینگ و فروش

یادداشت هفتگی هاشم راعی مشاور و مدرس مدیریت
نیوسانتیست در تازه‌ترین شماره خود به بررسی پدیده‌ای به نام نورو مارکتینگ پرداخته است. نورومارکتینگ یعنی بازاریابی مبتنی بر پردازش عصبی مردم. به عبارت ساده، به جای نظرسنجی مستقیم از مردم، نظر ذهنی آنها با استفاده از EEG (نوار مغز) یا اسکن عملکردی FMRI ارزیابی می‌شود.

نورو مارکتینگ Neuro Marketing یا بازاریابی عصبی؛ عبارت است استفاده از ابزار سخت‌افزاری و نرم‌افزاری برای دریافت امواج مغزی و سپس تحلیل این امواج برای درک و شناخت طرز تفکر مخاطب نسبت به موارد مدنظر ما .

از این ابزار در سازمان‌های کوچک و بزرگی که با خواست مشتری و مرحله انتخاب شدن کالا خود مواجه هستند، می‌توان استفاده نمود. این فرایند قبل از تولید محصول (محصولی که بتوان از طریق حواس 5گانه حس گردد) شروع شود و بر پایه اطلاعات به دست آمده ، در جهت تولید گام برمی‌دارند. این ابزار در قسمت سخت‌افزار از یک کلاه با گیرنده‌های عصبی و یک نرم‌افزار نشان‌دهنده امواج مغزی تشکیل‌شده است که مانند همان دستگاه نوار مغزی EEG است که امواج مغزی را تحت عنوان الکتروانسفالوگرافی ” ثبت می‌نماید.

الکتروانسفالوگرافی (نوار مغزی)، ثبت فعالیت الکتریکی مغز است، این تکنیک شامل اخذ سیگنال توسط الکترودهای سطحی، بهبود سیگنال (معمولاً تقویت و حذف نویز)، چاپ سیگنال و آنالیز آن می‌شود. آنچه روی کاغذ چاپ می‌شود، الکتروانسفالوگرام نامیده می‌شود.
البته این دستگاه که از پیش در ایران (در حوزه پزشکی) هم بوده است، یک نوار ساده مغزی را به ما می‌دهد.

 

در حوزه نورو مارکتینگ (بازاریابی عصبی) NeuroMarketing از همین سیستم استفاده می‌گردد، با این تفاوت که نرم‌افزار تحلیل‌گر آن برای حوزه پزشکی تنظیم‌نشده است و برنامه‌ای در جهت اهداف تجاری، بر آن نصب‌شده است.

از این روش برای شناخت، عناصر تشکیل‌دهنده یک محصول استفاده می‌گردد و هرچه به سمت عنصر تشکیل‌دهنده یک محصول نزدیک شویم، جواب این نوع تحقیق دقیق‌تر می‌گردد.

در حال حاضر در شرکت ردبول از این روش برای حوزه مدیریت برند استفاده می‌گردد. برای مثال، در شرکت ردبول، زمانی که قصد طراحی یک کمپین ورزشی را دارند، برای انتخاب محل برگزاری، تصاویر آن را تهیه و سپس حدود 50 نفر را دعوت و از آن‌ها می‌خواهند عکس / فیلم محل‌های مد نظرمان را مشاهده کنند. سپس بر اساس تحلیل خروجی دستگاه (برقراری ارتباط بین نمودارهای مقایسه‌ای کلی و جزئی ) و همچنین تحلیل تخصصی فردی و گروهی، بهترین محل را برای درج تبلیغات انتخاب می‌نمایند.

 

نورومارکتینگ در واقع حاصل ترکیب دو دانش بازاریابی و علم عصب‌شناسی یا نوروساینس است. این دانش نوظهور ترکیبی، به صاحبان صنایع نشان می‌دهد که واقعا چه چیزی در ذهن خریداران می‌گذرد.
ممکن است نورومارکتینگ را خنده‌دار یا عجیب و غریب، تصور کنید، اما چه بخواهید و چه نخواهید این دانش دیگر جزئی از جامعه مدرن مصرف‌کنندگان شده است.
اصولا زمانی بازاریاب‌ها به فکر ابداع نورو مارکتینگ افتادند که متوجه یک اشکال اساسی روش‌های سنتی ارزیابی سلیقه و بازخورد مردم به محصولات شدند:
آن چیزی که مردم می‌گویند با آن چیزی که واقعا در ذهنشان می‌گذرد، تفاوت دارد.
بسیاری از اوقات مردم آن چیزی را به زبان می‌آورند که تصور می‌کنند دیگران انتظار شنیدنش را دارند. در واقع مشکل اساسی این است که بسیاری از فرایندهای تصمیم‌گیری در سطح ناخود آگاه ذهن اتفاق می‌افتند، نه در سطح خودآگاه.
هدف اصلی نورومارکتینگ هم این است که این اطلاعات ناپیدا را از مغز مردم استخراج کند. بنابراین در نورو مارکتینگ از مردم از هیچ سؤالی پرسیده نمی‌شود، بلکه اطلاعات مستقیما بیرون کشیده می‌شوند.
بیش از یک دهه است که دانشمندان علم اقتصاد مبتنی بر عصب‌شناسی در پی یافتن حوادثی هستند که در مغزهای ما در هنگام تصمیم‌گیری‌های اقتصادی رخ می‌دهند. در این راه، FMRI که نوع مخصوصی از MRI است، به آنها بسیار کمک کرده است، FMRI می‌تواند با نشان دادن شدت جریان خون در مناطق مختلف مغز، فعالیت آنها را به دانشمندان نشان بدهد.
معلوم شده است که تصمیم‌گیری‌ها بیش از آنکه عقلانی و بر پایه استدلال باشند، احساسی هستند و حتی تصمیم‌گیری‌های عقلانی هم بدون کمک جنبه‌های احساسی، هیچگاه، مجال عملی شدن پیدا نمی‌کنند. در واقع این احساسات هستند که باعث علاقه‌مندی ماها به یک برند خاص می‌شوند.
سال ۲۰۰۴، پژوهشگری به نام رید مونتاگ از دانشکده پزشکی هوستون، آزمایش جالبی انجام داد. او کسانی را که عادت به خوردن کوکاکولا داشتند را وارد یک آزمایش کرد. نخست بدون آنکه به آنها بگوید، پپسی به خوردشان داد، بررسی باMRI عملکردی نشان داد که آن قسمت از قشر مغز که مسئول تفکر مستدل است، در آنها فعال شده است و آنها رضایت دارند، اما زمانی که محققان گفتند چه زمانی از آنها با پپسی یا کوکاکولا پذیرایی می‌شود، کوکاکولا باعث فعالیت بیشتری در سیستم لیمبیک مغز آنها شد.
آزمایشات بعدی ثابت کردند که ما وابستگی‌های احساسی طوانی‌مدت با برندها در مغزمان درست می‌کنیم. اگر به آگهی‌های تبلیغاتی تلفن‌های همراه، خطوط مسافربری هوایی یا نوشیدنی‌ها دقت کرده باشید، حتما متوجه شده‌اید که آنهایی که به صورت حرفه‌ای تهیه می‌شوند، اصلا حاوی اطلاعات مستقیم در مورد محصول یا خدمات نیستند، این آگهی‌ها نمی‌خواهند که با عدد و ارقام یا دلیل و برهان، برتری خود را به شما ثابت کنند و شما را وارد یک تصمیم‌گیری آگاهانه کنند،‌ بلکه قصد دارند یک حس دلپذیر و یک رابطه طولانی‌مدت بین شما و یک برند ایجاد کنند.
تحقیقات ویژه نورومارکتینیگ، مطلب جالب دیگری را هم کشف کرده است: اگر محصولی واقعا باب طبع شما باشد، دیدن تصاویری از آن، می‌تواند مراکز پاداش قشر مغز را تحریک کند، همان مراکزی که با غذا ، «آمیزش» یا داروهای اعتیادآور تحریک می‌شوند.
پژوهشگران در پی آن هستند که میل و ترجیح درونی مخفی را پیدا کنند. به همین خاطر است که چندی است، کار و کسب شرکت‌هایی که خدمات نورومارکتینگ ارائه می‌دهند، حسابی سکه شده است، شرکت‌هایی مثل نورفوکوس. نوروفوکوس و شرکت‌های نظیر آن، می‌خواهند که پاسخ حسی را اندازه بگیرند. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که رقابت شدید بین برندهای مختلف، باعث کم شدن فاصله کیفی محصولاتشان شده است، در چنین دنیایی تکیه کردن بر پاسخ حسی مصرف‌کنندگان اهمیت بیشتری می‌یابد.
چگونه با بازاریابی عصبی فروش خود را افزایش دهیم؟
بازاریابی عصبی در دنیا مورد استقبال فراوانی قرار گرفته است. بازاریابی عصبی بازاریابی است که با توجه به عملکرد مغز و سیستم اعصاب بدن طراحی شده استشرکت‌های بزرگ بودجه‌های زیادی برای تحقیقات بازاریابی و طراحی سیستم‌های نظرسنجی اختصاص می‌دهند. سپس برمبنای اطلاعات ارائه‌شده توسط مخاطبان، اقدام به طراحی و ساخت محصولات جدید می‌کنند. سپس اتفاق بسیار عجیبی می‌افتد. همان افرادی که خودشان در نظرسنجی معیارهای یک محصول ایده‌آل را تعریف کرده‌اند، حاضر به خرید محصول نیستند. آقای مالکولم گلادول در کتاب معروفش با نام «نقطه واژگونی» به این پدیده می‌پردازد. او توضیح می‌دهد که افراد مختلف هنگام ورود به کافی‌شاپ در نظرسنجی شرکت کردند که قهوه مورد‌علاقه‌شان چه قهوه‌ای است. اغلب افرادی که در نظرسنجی اعلام کرده بودند به قهوه تلخ و غلیظ علاقه دارند، بعد از چند دقیقه در همان کافی‌شاپ قهوه خود را کاملا شیرین می‌کردند. بنابرین همیشه نمی‌توان به گفته‌های مشتریان اعتماد کرد. گاهی آنها درمورد محصول نظراتی می‌دهند که با خریدهای خودشان تناقض دارد.
سه بخش اصلی مغز
همین موضوع ساده با توجه به ساختار مغز چگونه توضیح داده می‌شود؟ مغز سه بخش اساسی دارد که مغز جدید، مغز میانی و مغز قدیم نام دارند. مغز جدید معمولا انجام کارهای تحلیلی و پیچیده را برعهده دارد. تصمیمات منطقی، آموزش و کارهای ارادی ما با این فرماندهی این بخش مغز انجام می‌شود.
مغز میانی بیشتر با موارد احساسی و همچنین حافظه درگیر است. مغز قدیم عهده‌دار فعالیت‌های اصلی ما برای بقا است. مثلا وقتی گرسنه می‌شویم مغز قدیم دستور می‌دهد که به این‌مورد رسیدگی شود. همچنین فعالیت‌های مانند تنفس و … که برای ادامه حیات ضروری هستند توسط این بخش مغز مدیریت می‌شوند.
نکته بسیار جالب آن است که اغلب تصمیمات غیرارادی و پایه‌ای توسط مغز قدیم گرفته می‌شود. در بازاریابی عصبی دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که اغلب تصمیمات خرید نیز توسط همین بخش مغز، یعنی مغز قدیم انجام می‌شود. پس اگر با عملکرد مغز قدیم بیشتر آشنا شویم می‌توانیم عملیات بازاریابی را طراحی کنیم که تاثیرگذارتر باشد.
حال به این سوال برگردیم که چرا اغلب افرادی که ادعا می‌کنند قهوه تلخ و غلیظ دوست دارند، قهوه شیرین می‌خورند؟ دلیل آن است که وقتی مورد سوال قرار می‌گیریم معمولا از مغز جدید خود برای پاسخگویی استفاده می‌کنیم و سعی می‌کنیم بهترین و منطقی‌ترین جواب ممکن را ارائه دهیم. ولی وقتی در شرایط واقعی می‌خواهیم قهوه بخوریم، مغز قدیم تاثیر بیشتری بر عملکرد ما دارد!
ورود به مغز انسان
اگر مشتریان نیازهای واقعی خود را بر زبان نمی‌آورند و همواره نمی‌توان به گفته‌های آنان اعتماد کرد، پس راه‌حل چیست؟ در سال‌های اخیر دستگاه‌هایی با نام FMRI ساخته شده که انواع کوچک و قابل‌حملی دارد که بر سر انسان نصب می‌شود و می‌تواند از مغز انسان عکس بگیرد. این دستگاه دریچه‌ای را برای ورود به مغز انسان باز کردند. دانشمندان و بازاریابان می‌توانند با بررسی عکس‌های مغر فردی که مثلا درحال تصمیم‌گیری خرید است به دیدگاه موثق‌تر و جدیدتری دست یابند.
اگر خیلی ساده بخواهیم نحوه کار این دستگاه‌ها را درک کنیم، کافی است بدانیم که وقتی قسمت خاصی از مغز تحریک می‌شود، معمولا خون با اکسیژن بیشتر به آن بخش مغز منتقل می‌شود. بنابرین دستگاه‌های FMRI با عکسی‌ که از مغز تهیه می‌کنند، می‌توانند نقاط تحریک شده را مشخص کنند.
بررسی الگوهای مختلف مغز حین انجام فعالیت‌های مختلف ما را به نتایج جالب و جدیدی سوق می‌دهد. مثلا از مغز افراد مختلف درحال پرداخت پول در فروشگاه عکس گرفته شده و الگوی به‌دست آمده با الگوهای دیگر مقایسه شده و نتیجه این بود که الگوی به‌دست آمده شباهت زیادی با عکس مغز وقتی که بدن در حال تحمل درد است دارد! بنابرین از این آزمایش به نتیجه بسیار جالبی می‌رسیم. فرد وقتی پول پرداخت می‌کند، در مغز بخش درد تحریک می‌شود و پرداخت پول برای مشتری معمولا دردناک است، حتی اگر مشتری این موضوع را بر زبان نیاورد!
بنابرین با انجام آزمایشات مختلف و فراوان به اطلاعاتی دست می‌یابیم که می‌تواند در بازاریابی و فروش بهتر محصولات و خدمات به ما کمک کند.
 
 3 نکته مهم درباره مغز قدیم
همانطور که گفته شد اغلب تصمیمات خرید ما با مغز قدیم انجام می‌شود. پس بسیار مهم است که با عملکرد این بخش مغز بهتر آشنا شویم. هر بخش از سه بخش اصلی مغز بر بخش‌های دیگر تاثیرگذار است.
 
-1 مغز قدیم با احساسات ترغیب می‌شود!
اغلب تصمیمات ما به‌صورت احساسی گرفته می‌شوند و سپس با منطق توجیه می‌شوند. این جمله کلیشه‌ای در اغلب کتاب‌های بازاریابی موجود استموضوع مهم‌تر آن است که احساسات ما تحت‌تاثیر چه مواردی هستند؟ یک عامل مهم و تاثیرگذار اطلاعاتی است که توسط حواس پنجگانه ما وارد مغز می‌شود.شرکت‌های موفق سعی می‌کنند حواس مختلف شخص را در محصول و همینطور در بازاریابی خود لحاظ کنند. مثلا شرکت اپل حتی بر بسته‌بندی محصولات خود کار می‌کند تا بازکردن بسته محصول احساس خوشایندی بر مخاطب بگذارد . مثلا صدای باز شدن جعبه صدایی دلپذیر باشد. آزمایشات مختلفی در فروشگاه‌ها انجام شده و نتایج نشان می‌دهند که پخش یک موسیقی خاص بر تصمیمات خرید مشتریان تاثیر می‌گذارد. حتی رایحه‌های مختلف باعث افزایش یا کاهش فروش می‌شوند. مثلا در یک لباس‌فروشی استفاده از بوی وانیل باعث دوبرابر شدن فروش ماهانه شدالبته می‌توان به‌طور مفصل درباره دلیل این امر صحبت کرد، ولی اگر خیلی خلاصه بگوییم: هر عاملی که باعث ایجاد احساس بهتری در ما شود می‌تواند فرایند تصمیم‌گیری خرید را ساده‌تر کند و باعث شود فرد راحت‌تر تصمیم خود را بگیرد.
 
-2معیار تصمیمات مغز قدیم کسب لذت و آسایش و دوری از درد و ناراحتی است!
دو عامل بسیار پایه‌ای و مهم در تصمیمات ما کسب لذت و دوری از درد است. آفریدگار ما، بدن را طوری خلق کرده تا از آسیب‌های مختلف محافظت شودمثلا وقتی دندان‌درد داریم، مغز قدیم یک وقفه به تمامی تصمیمات ما وارد می‌کند و ما را مجبور می‌کند که برای دوری از این درد اقدام کنیم. همینطور معمولا ما به‌دنبال لذت و آسایش هستیم. اگر اینطور نبود، غذاهای خوشمزه، کولرهای گازی، اتومبیل‌های گران‌قیمت و … هیچ فروشی نداشتند. بنابرین در فروش و بازاریابی بسیاری از محصولات پرداختن به موارد و دلایل منطقی کافی نیست و باید به مخاطب نشان دهیم محصولات و خدمات ما چگونه آنها را از ناراحتی و درد محافظت می‌کند و به کسب آسایش و لذت بیشتر کمک می‌کندبرایان تریسی در کتاب جدید خود «قورباغه را ببوس!» که حدود دو ماه پیش چاپ شده می‌گوید: انگیزاننده دوری از درد و آسیب، 2.5 برابر قدرتمندتر از انگیزاننده کسب لذت است.
 
-3 مغز قدیم با تصاویر ارتباط برقرار می‌کند!
65 درصد تمامی اطلاعاتی که به مغز منتقل می‌شوند از طریق بینایی است. تصاویر در بازاریابی اهمیت فراوانی دارند. ما معمولا در بازاریابی فقط بر واژگان تاکید می‌کنیم. واژگان با مغز جدید تحلیل می‌شوند، ولی تصوایر با مغز قدیم. بنابرین شاید ما در یک جلسه ساعت‌ها صحبت کنیم تا فروشی را انجام دهیم و شخص مقابل با دقت به حرف‌های ما توجه نکند و نتوانیم مذاکره را به نتیجه برسانیم. ولی اگر از تصویر مناسبی استفاده کنیم و آنرا با مطالب خود همراه کنیم، معمولا تاثیرگذاری بسیار بیشتر می‌شود، چون تصوایر می‌توانند توجه مغز قدیم را به خود جلب کنند.
بسیاری از مدیران فکر می‌کنند راهکارهای بازاریابی عصبی فقط برای برندهای بزرگ با بودجه‌های زیاد قابل‌اجرا هستند، ولی اغلب ایده‌ها به‌راحتی در کسب‌و‌کارهای کوچک هم قابل‌اجرا هستند. در این مقاله با عملکرد مغز تاحدودی آشنا شدیم. در مقاله بعد به چند راهکار عملی می‌پردازیم تا از ایده‌های بازاریابی عصبی در کارمان استفاده کنیم.