
داستانک: آزمونهای زندگی برای چیست؟
بعضی وقتا از خودمان میپرسیم: مگه من چه كار کردم که خداوند چینین مشکلی را سر راه من قرار میدهد؟
برای پاسخ به این سوال، داستانک زیر را بخوانید: یک روز دختری که از درس جبر نمره نیاورده بود، قلبش شکسته شده بود و بهترین دوستش هم او را ترک کرده بوده به مادرش گفت: همش اتفاق های بد میافته!
مادر که در حال کیک پختن بود از او پرسید که آیا کیک دوست دارد؟
و دخترک جواب داد: البته من عاشق دست پخت شما هستم!
مادر مقداری روغن مخصوص شیرینی پزی به او داد.
دخترک گفت: اه…! حالم را به هم میزنه!
مادر تخم مرغ خام پیشنهاد کرد و دختر گفت: از بوش متنفرم!
این بار مادر رو به او کرد و پرسید: با کمی آرد چطوری؟
و دختر پاسخ داد که از آن همه بدش میآید.
مادر با چهر ای مهربان و متین رو به دخترش کرد و گفت: بله شاید اینها به تنهایی به نظرت بد بیایند ولی وقتی آنها را به مقدار و شیوه مناسب با هم مخلوط کنی یک کیک خیلی خوشمزه خواهی داشت.
خداوند نیز این چنین عمل میکند.
ما خیلی وقتها از پیشامدهای ناگوار، از پروردگارمان شکایت میکنیم در حالی که فقط او میداند که این موقعیتها برای آمادگی در مراحل بعدی زندگی لازم است و منتهی به خیر میشوند.
باید به خداوند توکل کرد و اطمینان داشت که همه این موقعیتهای به ظاهر نا خوشایند معجزه میآفرینند.
مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل میفرستد و هر روز صبح آفتاب را به تو هدیه میکند.
0 دیدگاه