داستانک : جشن تولد انسانیت
هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم. من کلاس سومی بودم و آن روز دعوتنامه ی فقیرانه ای را که...
هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم. من کلاس سومی بودم و آن روز دعوتنامه ی فقیرانه ای را که...
محمد باختری سربازی که در پادگان عجب شیر، پس از نجات سگ گرفتار در سیم خاردار بر اثر انفجار مین پای خود را از دست داده بود، با استقبال...
به هر کس که می خواهم هدیه بدهم، آن را در کادو می پیچم. جنس کادوهای من همیشه کاغذی است، ولی طرح آن را معمولا بر اساس سلیقه آن...
سالهاست دانشجوی دانشگاه زندگی هستم و رئیس این دانشگاه هر روز سرفصل های جدیدی را با استادان متفاوتی ارائه می دهد، گاه استادم کودکی خردسال است و گاه پیری...
کرگدن، گورخر کوچک را دید که در گل و لای فرو رفته و هر چه تلاش می کند نمی تواند خود را نجات دهد. او می دانست که گیر...
قالی ابریشمینی هستم که یگانه هنرمند آفرینش در کارگاه خلقت از تار عقل و پود احساس با نقشی منحصر به فرد مرا بافت و نام خود را در تک...
۱. ما جزئى از طبيعت هستيم نه رئيس آن. ۲. ما هيچگاه گياهى را با ريشه از خاك نمى كنيم. ۳. ما موقع ساختن خانه، خاك را زياد جابه...
بارها شنیده بودم تا پدر و مادر نشده ای، قدر پدر و مادر و زحماتی که برای بزرگ کردنت کشیده اند، را نمی دانی. حالا که سهم من از...
زیبایی ظاهرت و بلندای قامتت برایم چندان مهم نیست، اما آن چه برایم مهم است زیبایی روح تو و ارتفاع اندیشه ات است. صرف نظر از رنگ و یا...
من یک زنم. در مواقع پریشانی به جای پناه بردن به غار تنهایی، به شیوه های مختلف خودم را سرحال می آورم. گاه به جارو پناه می برم تا...
آخرین دیدگاه ها