داستانک: دعوای زن و شوهر !
مدت زمان زیادی از ازدواجشان می گذشت و طبق معمول، زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را طی می کرد. یک روز، زن که از ساعت های زیاد...
مدت زمان زیادی از ازدواجشان می گذشت و طبق معمول، زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را طی می کرد. یک روز، زن که از ساعت های زیاد...
بعد از خوردن غذا بیل گیتس ۵ دلار به عنوان انعام به پیش خدمت داد پیشخدمت ناراحت شد.. بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه...
مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت. «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم» «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم» «اما من...
روزی ملا از دهی می گذشت گرسنه اش بود به روستائیان گفت: به من غذا بدهید و الا همان بلایی که بر سر ده قبلی آورده ام به سر...
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد! ملای مسجد هر...
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند. فرد دانایی که...
با یکی از دوستانم وارد قهوه خانه ای کوچک شدیم و سفارش دادیم.به سمت میزمان می رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند و سفارش دادند: پنج تا...
اگر از همه فضا نوردانی که به فضا رفتهاند وموفق شدهاند از آن بالای کره زمین را ببینند بپرسید که احساسشان در مورد زمین وقتی آن را از آن...
می گويند بودا هر گاه با بی احترامی يا بد رفتاری کسی مواجه ميشده…از او تشکر می کرده است! وقتی علت را می پرسيدند.. بودا می گفته است: زندگی آينه...
روزی شاگرد یه راهب پیر از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت...
آخرین دیدگاه ها