
13
اردیبهشت
داستانک: مناعت طبع
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید : خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید.
زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ……
چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده ….دوست داشتی جای من بودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ….
ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…
زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ……
چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده ….دوست داشتی جای من بودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ….
ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…

0 دیدگاه