نقدی بر قرار داد چین
09
مرداد

مطلب : طناب نجاتی بر گردن یک ملت

طناب نجاتی بر گردن یک ملت

شنیده ایم که قرار است قرار دادی امضا شود بین حکومتی که حمایت مردمی چندانی ندارد با حکومتی که اصلا مردمانش را آدم هم حساب نمیکند.

تا همینجای کار وحشت انگیز است.

گرچه که نام یک طرف معاهده, جمهوری خلق چین است اما مثل بسیاری از عناوین سیاسی و حکومتی، این عنوان هم پوچ و بی معناست و فقط بزک شده برای فریب خلق. مثل خیلی عناوین دیگر  نظیر جمهوریت و اسلامیت!

نام چیزی است و عملکرد و هدف چیزی دیگر!

وقتی ۱.۴ میلیارد نفر جمعیت تنها با ۸۰ میلیون اعضاء قسم خورده حزب کمونیست اداره میشوند بیشتر اسمش اردوگاه ایدئولوژیک حزب حاکمه است تا یک کشور خلایق!

این روش تسلط بر یک کشور و مشابهتش برای حال و روز کنونی ما نیز مصداق دارد.

نکته تامل برانگیز و البته نگران کننده دیگر مرور سوابق قراردادهای اینچنینی است که کشور چین کمونیست با سایر کشور های ضعیف امضا کرده.

به عنوان مثال؛

“به‌دنبال شکست راجاپاکسا در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۵ دولت جدید سریلانکا به‌منظور پرهیز از اعلام ناتوانی در بازپرداخت یک میلیارد دلار وام دریافتی قبلی از چین و متعاقب مذاکرات طولانی با پکن سرانجام در سال ۲۰۱۷ با اجاره ۹۹ساله بندر همبنتوتا به‌همراه ۱۷ هزار جریب اراضی مرغوب از حاشیه بندر به یک شرکت دولتی چینی موافقت کرد.

 این معامله آغازگر مباحث داغ در باب ماهیت پیشنهادات توسعه‌ای چین شد و برخی تحلیلگران از این موافقت‌نامه به‌عنوان «معامله بدهی در مقابل سهم» یاد کردند.”

استراتژی چین در بازی روپولی اقتصاد جهانی، شناسایی و پرداخت تسهیلات با بهره های نامتعارف به حکومت هایی است که به هر دلیل در حالت آچمز سیاسی و اقتصادی قرار گرفته اند.

با این رویکرد این کشور که اصلی ترین هدفش مقابله با اقتصاد آمریکاست از کشورهای ضعیفی چون میانمار، بنگلادش، سریلانکا، مالدیو و پاکستان و ایران به عنوان پله ای جهت رسیدن به این هدف استفاده کرده و خواهد کرد.

از سویی دیگر عدم شفافیت در واگذاری بخش عمده ای از دریای خزر به کشورهای cis با محوریت روسیه که خیلی نرم و آرام صورت گرفت هم خود دلیل دیگریست برای مردمی که نگرانند طناب نجات به دستشان است یا دور گردنشان پیچیده شده!

در مذاکرات تجاری رابطه برد برد زمانی محقق می شود که هر دو طرف گزینه های زیادی برای درمیان گذاشتن داشته باشند.

حاتم بخشی میراث نیاکان برای حکومتی که در بن بست سیاسی گیر افتاده فقط در حکم تخته پاره ایست برای نجات خودش در اقیانوسی پر تلاطم و خریدن زمان!

همان داستان قدیمی ازین ستون به آن ستون فرج است..

اما

کاش می دانستند که بار کج به مقصد نمیرسد.

کاش میفهمیدند که جلوی ضرر و زیان را از هر کجا که بگیرند منفعت به همراه دارد.

کاش درک این مهم را داشته باشند که خورشید صبر و تحمل مردم همیشه پشت ابر لجاجت و عوام فریبی و ترس باقی نمی ماند…

کاش میفهمیدند که اسرای بدترین و بدنام ترین اردوگاه ها نظیر آشویتس هم زمانی از بند رها شده اند.

اما انگار تصمیم گیرندگان نه با فرهنگ این سرزمین آشنایی و قرابت دارند و نه با مردمان این خاک سر سازگاری…

هاشم راعی مشاور و مدرس مدیریت